حتی همین حالا ، روز اول ماه رمضان که لابد چند ساعتی مانده به افطار و شاید گرما، گرسنگی و تشنگی دارد فشار می آورد ، نوای اذان فراموش نشدنی مرحوم «موذن زاده» می تواند مثل نسیم سحرانگیزی که به روح و جان آدمها می وزد ، یکباره حالمان را خوب کند. نغمه سحر انگیزی که سال1334 از حنجره «موذن زاده» جاری شده هنوز و با گذشت دهها سال می تواند مثل خون تازه ای در رگهای شنونده اش جاری شود، مانند نسیم ،کوچه پسکوچه های روح و روان را بروبد
و شما را از وسط گرفتاری های زندگی خاکی ببرد و برساند به جایی که بتوانید ساعتی در آسودگی با خود و خدایتان خلوت کنید.
مگر زنده است؟
شاید باورش سخت باشد ، اما باور کنید مرغ خوش الحانی که همه مردم ایران با صدا و اذانش آشنایند سالها پس از آن اذان معروف و ملکوتی اش هنوز گمنام و یا فراموش شده بود. این فراموشی تا دو سه سال پیش از فوتش ادامه داشت! معلوم نیست چه کسی و چرا در صدا و سیما گفته بود : گوینده این اذان فوت کرده است. یکی از مجریان برنامه های مذهبی تلویزیون ، اوایل دهه 80 از زبان شهروندی آذری زبان در تهران می شنود که «مؤذن زاده» زنده است.
مکتبخانه
سال 1304 که به دنیا آمد ، اذان گویی و نوحه خوانی در خانواده شان دستکم 60 یا 70 سال سابقه داشت. پدر بزرگش وقتی خواسته بود برای نخستین بار شناسنامه بگیرد از شغلش پرسیده بودند و نام خانوادگی اش را «مؤذن» گذاشته بودند. مکتبخانه های آن دوران کم از دبیرستان های امروزی نداشتند.«رحیم» از وقتی به مکتبخانه رفت و شاگرد «میرزا عزیز» شد دستگاههای موسیقی را بخوبی فرا گرفت. بعدهه که طلبه مدرسه «حاج ابراهیم» شد ، دیگر تنها نام خانوادگی اش « مؤذن»نبود بلکه اذانگویی مدرسه هم بیشتر اوقات به عهده او بود. دوره آموزشی نوحه خوانی، منبر رفتن و اذان گفتن را هم نزد پدرش –عبدالکریم – کامل کرد و برای کارآموزی همراه پدر به شهرهای مختلف سفر کرد تا خامی های جوانی اش را با پختگی عوض کند.
خارج فقه
البته گمان نکنید «رحیم» تنها به اذان گفتن ، مداحی و منبر رفتن بسنده کرد. پدرش که به تهران آمد ، او را برای ادامه تحصیل به قم فرستاد و مؤذن جوان بعدها تا خارج فقه را در این شهر خواند. پایش که به قم رسید بی اغراق بازار مداحان این شهر را با صدای خوبش کساد کرد. «حاج مهدی سراج» در این باره گفته است : «صدای رحیم آنقدر خوب بوده که دیگر همیشه او برای مجالس، در قم میخوانده است. مداحان قم پیش شیخ کریم شکایت کرده بودند که با آمدن پسرت ما از کار افتادهایم...».
«مؤذن» خالی
پدرش از سال 1322 در رادیو اذان می گفت. اجرای زنده برنامه های سحری هم با او بود و در مسجد امام – شاه سابق – نیز اذان می گفت. 7 سال بعد اما پدر ناگهان سکته کرد و مسئولیت همه این اذانگویی ها و ... افتاد به گردن «رحیم» 25 ساله که در واقع «مؤذن» ثانی بود. از همان موقع هم مسئولان رادیو پسوند «زاده اردبیلی» را به فامیلش اضافه کردند تا به شنوندگان بگویند این «مؤذن» فرزند مؤذن سابق است و عبدالکریم نیست.
ملکه خانم
چند ماه بعد فوت پدر تصمیم به ازدواج گرفت. موردش را هم سراغ داشت. همسرش را چند سال پیش اتفاقی دیده بود. «ملکه» خانم از همسایه هایشان بود که یک بار جلوی چشمان رحیم توی کوچه زمین خورده بود و لابد طلبه اردبیلی با همان یک نگاه به او دلباخته بود. «ملکه بخشش کن» گفته است: «15 روز بعد از عروسی آمدیم تهران. اول بازار تهران مستاجر بودیم و بعد رفتیم خیابان سینا یک خانه کوچک گرفتیم. بعد آنجا را هم فروختیم و آمدیم آریانا (مالک اشتر) زندگی کردیم... آنجا هم چند سالی بودیم و آخر سر آمدیم مهرشهر کرج... خانه بازهم کوچک بود ... 2 تا اتاق داشتیم و 6 تا بچه ...».
همین امروز
همه ماجرا مال صدای خوش و تسلط «رحیم» به گوشه های مختلف موسیقی نبود. حزن و معنویت نهفته در گوشه « روح الارواح» هم اثر داشت اما نه به اندازه حال آن روز « رحیم» . تا سال 1334 اذان او همیشه به صورت زنده پخش می شد. یکباره مسئولان رادیو گفتند : امروز بعد افطار بیا، اذان بگو تا صدایت را ضبط کنیم. «رحیم» اما زیر بار نرفت: « نه ... همین حالا ضبط کنید...با دهان روزه»! حس کرده بود حالش خیلی خوب است . حس کرده بود الان که هنوز وقت اذان و نماز نرسیده باید اذان بگوید. از همانجا ، استودیو شماره 6 رادیو ، سیمش وصل شده به عالم بالا...جوری که مسئول برنامه هم تسلیم شد. الله اکبر نخست زیر سقف استودیو شکفت...و عطر الله اکبرهای بعدی پاشید توی فضا ... رحیم انگار اصلاً روی زمین نبود..بال به بال نغمه های اذانش جایی میان زمین و آسمان برای خودش سیر می کرد.
اذان در عرفات
یک بار سال 1334 در اوج جوانی روی حرفش ایستاد و گفت : همین حالا و جوری که دلم می خواهد اذان می گویم و یک بار هم در اولین و آخرین سفر حج و زمانی که سرطان تمام وجودش را گرفته بود . با هزار جور مراقبت پزشکی و دوا و درمان به حج آمده بود. مسئولان عربستانی خواستند در«عرفات» اذان بگوید. اما بدون «اشهد انّ علیاً ولی الله» ! قبول نکرد ...روی حرفش ایستاد تا سرانجام نغمه اذان و «....علیاً ولی الله» اش را در موسم حج و در عرفات به گوش همه مسلمانان رساند.
باطنش خوشگل است
بگذارید این بند آخر مطلب را من چیزی ننویسم. بگذارید خود «مؤذن زاده» بگوید:« افتخار دارم که با گفتن آن یک اذان برای اسلام و مملکتم کاری کرده باشم. ما نه ثروت داریم و نه مکنت و همین یک اذان برایمان بهترین خیر است. هر روز تلفن میزنند و میگویند که این اذان خیلی زیبا گفته شده است، میدانید چرا؟ من جوابتان را میدهم برای این که باطنش خوشگل است، برای اینکه این اذان را با دهان روزه پر کردم تا قربه الیالله باشد».
...فقط این را یاد آوری می کنم که سال 1387 و سه سال پس از فوت «مؤذن زاده» یادمان آمد این اذان و باطن خوشگل آن را به عنوان اثر ملی معنوی ثبت و معرفی کنیم !
نظر شما